مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ای که تاجِ شرفی روی سر مادرها ای که خاک قدم توست، تمام سرها لحظۀ از تو نوشتن قلمم میلرزد… لحـظـۀ گـفـتـنِ از رتـبـۀ تو پیکـرها گفتن از شأن تو مستلزم وحی است فقط در مقام تو نوشتند« الی آخرها… « جـایگـاه ملکـوتی تو اَوْ اَدْنـیٰهاست جایی از عرش، در آن سوی همه باورها لـقـب «اُمِّ ابـیـهـاسـت» بـرازنـدۀ تـو دختر وحی!، شدی مـادر پیغـمـبرها کوثرِ عشقی و حق خیر کثیرت داده کوریِ چشمِ پُر از بغضِ همه ابترها حجت الله شـدی بـر هـمۀ حجّـتهـا و نوشتـنـد تو را تـاجِ سر سـرورها کـاش میشد بگـذارنـد، تـمام مـردم نـام زیـبای تو را بر هـمۀ دخـتـرها مادر آبی و تا روز قیامت جاری ست چشمۀ عشق تو در چشمِ تر نوکرها از زمانی که شنیدیم، به تو بد کرده بـدمـان آمـده از مـیـخِ تــمــام درهـا |